۱۳۹۳ شهریور ۲۱, جمعه

شب دیجور

دور خود میچرخم؛ شرایط زندگی مجبورم میکند از نو شروع کنم، یارای هیچ کاری نیست که انگیزه ای نیست مرا....
ظاهرا زمام زندگی هیچگاه به دستم نبوده است ، و من بیهوده در این گرداب روزگار به هرسویی چنگ انداخته ام. وحالا جز خستگی و حیرت حاصلی بر نگرفته ام . کاش میشد تمام کرد این سرگردانی و چرخشهای بی حاصل را ....
چگونه به سرانجام رسانم، این راههای بی انتها و پیچ در پیچ را؟؟؟ آیا شود که این کابوس را پایانی باشد؟ وکاش خدایی بود و از این روزنه کوچک خیالم نسیمی می وزید در پایان این شب سیاه و دیجور.
.
.
.
و حالا فقط به یک چیز می اندیشم به حسینم که  وقت آمدنم چشمهایش بارانی بود ...

۱۳۹۳ شهریور ۱۴, جمعه

دیروز که پنجشنبه باشد بعد از خلاصی از کلاس برای خرید لب تاب برای یکی از شاگردان دخترم به سوپر فهیم مارکت رفتم. واقعن انتخاب لب تاب آنهم از نوع مستعملش کار سخت و پرجنجال است. در مارکت معمولن با دو فروشگاه بیشتر سر میزنم یکیش مستقیم از دبی جنس وارد میکنه. برای همین در مغازه اش نبود برادرش گفت رفته دبی. رفتم طبقه بعدی. با این یکی تازه مانوس شده ام، مرد خوش برخوردیست. تا حالا دوبار ازش خرید کرده ام آخریش در اوایل همین هفته پیش بود. برند dell مدل 6410 مشخصاتش بدک نبود.رم ۴ هارد ۳۲۰ گرافیک دی دی کیت ۵۰۰ حالا با شیر یادم نیست چقدر می شد؛ فکر کنم در مجموع گرافیکش به بیش از ۱۵۰۰ می رسید. بنده خدا  به مبلغ ۱۴۵۰۰ برام فاکتور کرد. سرتون را درد نیارم گفتم که جنس مستعمل دردسر داره. همینطور هم شد شب، تستش کردم؛ باتریش خراب در اومد. به فروشنده زنگ زدم قبول کرد هر وقت ببرمش تعویض کنه.البته شرط تعویض داره تا ۲۴ ساعت. لذا مجبور شدم بازهم برم سراغش البته یه روز دیرتر باتری دیگری انداخت فکر کنم بدک نبود در مجموع سه ساعتی شارژ نگه میداشت. وقت نبود سریع  برای صاحبش خانم «ج» فرستادم. داخل یک پلاستیک سیاه رنگ خاک گرفته پیچوندم یک پلاستیک رنگی ضخیم را نیز ضمیمه اش کردم..همین کارم فکر کنم باعث شد که خانم شریفی سفارش دهنده جدید در پیام کتبی اش، نوشته بود « استاد توقع ندارم کادوش کنید ولی لااقل داخل یه پاکت تمییز بفرستید». فهمیدم منظورش کجاست از خنده ریسه رفتم. آخه این دخترا چرا این قد حساسند. یه لب تاب دست دوم که این حرفها را نداره.....بقیه اش باشه برای بعد