۱۳۹۲ آذر ۷, پنجشنبه

راههای بی انتها

  از اول هفته تا حالا نصف روز تعطیل بودم. اما در عوض در گیر بعضی کارهای نا خواسته شدم که فکر میکنم اگر تعطیل نبودم بهتر می بود. یعنی شاگردان دختر کلاس هام به من رو آوردند که براشون لب تاب بخرم. 5 نفر می شدند که هرکدام با وسع مالی متفاوت مصمم شده بودند که به تکنولوژی روز مجهز شوند. البته این کار می بایست زود تر از اینها اتفاق می افتاد، چون پسرها دو یا سه سال جلوتر به این کار دست زده بودند. تاخیر دختران در این خصوص متاثر از وضعیت محافظه کارانه کل زندگی آنهاست؛ نشان از کم تحرکی اجتماعی، فکری و اقصادی شان. خب بالاخره همین قدر هم که به تکاپو افتاده اند جای شکرش باقی است. اگر کسی تغییرات را در جامعه امروزی افغانستان رصد کند تحرک فرهنگی، فکری، اجتماعی را به خوبی مشاهده خواهند کرد که برای یک پژوهش گر علوم اجتماعی و یا برای یک مورخ معاصر، بسیار مناسب به نظر می رسد.
نکته دیگر اینکه عامل این تغییرات چه چیزی می تونه باشه؟ آیا آنگونه که برخی ادعا کرده اند رسانه ها با فیلم های غربی است؟ یا فراگیر شدن آموزش؟
به نظر می رسد به سبب درک نازل بانوان در افغانستان و کنترل شدید فرهنگی و مذهبی حاکم بر جامعه، رسانه ها نقش محدودی در تحرکات و تغییرات اجتماعی دارند. آنچه حرف اول و آخر را در این خصوص بازی میکند آموزش است که باعث توسعه بینش و دیگر اندیشی و پیدا نمودن تجربه جدید از زندگی و فکر وطرز فکر در آنها خواهد شد. به طور مثال در کلاس تاریخ وقتی صحبت از اقدامات مثبت یا منفی خلیفه دوم میکردم چون این مساله برایشان یک حرف و مساله جدید می آمد بی تابی شان را در اینکه با این ایده نو چگونه برخورد کنند، رد کنند یا بپذیرند؟ یا نسبت به من که چنین ایده های مخالف باورهای سنتی شان مطرح میکردم با چه چشمی بنگرند دچار بهت زدگی و حیرت شده بودند. ولی از چشم هایشان برق اشتیاق به چنین مباحثی را می شد به وضوح دید و به عمق تفکر شیرینی که فرو می رفتند پی برد: اندیشه ای جدید و اینکه حقیقت چیست و راههایی متعدد به غیر ازآنچه به آن مانوس بودند چه بی انتهاست...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر