۱۳۹۲ آذر ۳۰, شنبه

ناکارآمدی نظام معارف در افغانستان

نظام تعلیم و تربیه یکی از نیازهای اولیه و اساسی هر جامعه ایست. این مهم مختص زمانه ما نیست؛ بلکه در طول تاریخ بشر بحث آموزش همواره یک امر ضروری و اجتناب ناپذیر قلمداد شده است. صفحات تاریخ پر است از حکایت های دغدغه و تلاش های بی وقفه بشر به این مهم. در واقع آنچه ما امروز از تمدن و فرهنگ امروزه در دسترس داریم حاصل همین رویکرد بشر به این مقوله است. اما به موازات پیشرفت جوامع بشری در یکی دو قرن اخیر مساله تعلیم وتربیت بیش از پیش حیاتی و مهم جلوه نموده است؛ چرا که نوع نیازهای انسان امروزی پیچیده تر, متنوع تر و بیشتر گردیده است. در واقع پاسخ به نیازهای جوامع امروزی در شرایطی میسر و ممکن است که نظام تعلیم و تربیه، اصولی، فعال، پر تحرک، اثر بخش و کارآمد ظاهر گردد.
 اهمیت عملکرد اصولی و موثر این نظام و نهاد و چالشهای پیش روی آن با توجه به وضعیت سیاسی، اجتماعی، فکری و فرهنگی افغانستان بعد از مواجهه با بحرانهای 30 ساله اخیر مضاعف به نظر می رسد. در یک دید کلان متاسفانه وضعیت معارف در کشور چندان رضایت بخش به نظر نمی رسد. در این نوشتار سعی میگردد چالش های نهاد معارف در کشور به عنوان یک مقدمه جهت آغاز مطالعات و تحقیقات اساسی و گسترده مورد بررسی و توجه قرار گیرد.
قبل از شروع بحث مناسب خواهد بود که نگاهی اجمالی به تحولات نظام تعلیم وتربیت به  صورت فشرده درکشوربیاندازیم:
آموزش در افغانستان به موازات سایر کشورها واز جمله کشورهای اسلامی بر اساس همان نظام سنتی آموزش از دیر باز مرسوم و معمول بوده است. اما آنچه در این فرصت مد نظر ماست نظام تعلیم تربیه مدرن است که سر آغاز آن را به امیر شیرعلیخان نسبت می دهند. آنهم در دوره ای که سید جمال الدین اسد آبادی فرد دنیا دیده و آشنا با تحولات روز به عنوان صدراعظم بر مسند قدرت و تصمیم گیری نشسته بوده است.
امیر شیرعلی خان دو مکتب به‌طرز جدید یکی ملکی و دیگر نظامی تأسیس کرد(غبار 1383 ص 595). که اولی «مکتب ملکی خوانین» خوانده می‌شد و تنها فرزندان خوانین و دولتمردان کشور در پایتخت حق شرکت در آن را داشتند. حقوق، مدیریت، سیاست و علوم ادبی موضوعاتی بود که در آن تدریس می‌شد. تدریس رشته‌های ریاضی، جغرافیا، شیمی و نقشه‌کشی در هردو مدرسه بر عهده معلمان خارجی بود. تأسیس مکتب نظامی یا «حربیه» به‌دنبال آن صورت گرفت که دولت می‌خواست نیروی نظامی منظم، تعلیم‌یافته و مستقل داشته باشد تا به‌کمک آن از نیروی پراکنده و غیر منظم قبایل بی‌نیاز باشد. (اندیشمند, معارف عصری در افغانستان سایت پیمان). درعین حال آموزش در دورۀ امیر شیر علیخان اختصاص به‌طبقه حاکمه داشت و درب‌ مکاتب مزبور بر روی مردم بسته بود.
بعد از زمامداری امیر شیرعلی آموزش مدرن در کشور برای سالهای طولانی به‌فراموشی سپرده شد. زیرا در دو دهه حکمرانی عبدالرحمن با وجودی فراهم بودن زمینه مناسب برای گسترش معارف و آموزش مدرن، نسبت به‌دوره امیر شیرعلی، هیچ‌ مدرسۀ ساخته نشد.
اما شکل‌گیری آموزش مدرن در کشور توسط امیر حبیب‌الله خان در اوایل قرن بیستم صورت گرفت. زیرا. وی در سال ۱۹٠٣ م / ۱٢٨٢ ش. مکتب حبیبیه را با اقتباس از برنامه‌ تعلیمی لیسه های هند پایه‌گذاری کرد؛ این مکتب علیرغم نبود برنامه و نظام تعلیمی مدون با الگو برداری از مکاتب هند دارای سه درجه ابتدایی, رشدی و اعدادی بود که این طبقه بندی طلیعۀ تحول اساسی و جدی تعلیم و تربیه در افغانستان و تحول آن به یک نظام بود. مکتب حبیبیه با نیروهای غیر بومی هندی، ترک و افغانی اداره می‌شد. با گشایش این مکتب گام‌های بلندی در راستای باسوادی جامعه، طبع روزنامه، آزادی و گفتمان عمومی برداشته شد. اقدامات تعلیمی حبیب الله خان با تاسیس مکتب حربی و دارالمعلمین در سالهای آتی ادامه یافت.
در ۱۹۱٣ م. انجمن معارف افغانستان در راستای ساماندهی و اداره نظام تعلیمی کشور ایجاد شد. از عمده فعالیت‌های این انجمن در این دوره تهیه ملزومات آموزشی رایگان برای دانش‌آموزان و پرداخت مواجب اندک به ‌آن‌ها برای ادامه تحصیل بود.
مکتب حبیبیه علاوه بر نقش تعلیمی و ترویج معارف جدید در بیداری و آگاهی سیاسی جوانان نقش مهمی ایفا کرد. نخستین زمزمه‌های مشروطیت و اولین تشکل سیاسی «جمعیت سرّی ملی» که به‌دنبال تغییر نظام سیاسی در کشور بود، در این مکتب شکل گرفت. روشنفکران این مکتب با مطالعه جراید و مطبوعات خارجی، با اوضاع جهان خصوصاً نهضت‌های اصلاح‌طلبی و مشروطه‌خواهی آشنا شدند و در محافل خصوصی و سرّی که تشکیل می‌دادند از اوضاع سیاسی کشور اظهار نارضایتی می‌کردند.
اما بزرگترین تغییر و تحول در نظام تعلیمی کشور با روی کار آمدن امیر امان‌الله اتفاق افتاد؛ در این دوره اساس و شالودۀ نظام آموزشی مدرن در کشور شکل گرفت و برنامه‌های آموزشی متناسب با نیاز کشور تدوین شد. مکاتب ابتدایی از انحصار کابل خارج شد و شهرها و ولایات صاحب مکتب گشتند.مهمتر اینکه آموزش ابتدایی رایگان و اجباری شد. آموزش دختران نیز مرسوم شد  و دانشجویان به‌خارج از کشور اعزام شدند.
از نظر امان الله خان مهم‌ترین راه رسیدن ترقی و پیشرفت افغانستان، گسترش و فراگیر شدن آموزش مدرن در کشور بود. اهتمام او به‌معارف و آموزش تا حدی بود که نشان معارف از با ارزش‌ترین نشان‌های افتخارات کشور و حتی بالاتر از نشان‌های نظامی و ملکی قرار گرفت. بودجه وزارت معارف پس از بودجه نظامی و دربار در درجه سوم اهمیت قرار گرفت(غبار 1383  صص 792و 793)
تدوین لوایح و نظامنامه‌ها در دوران سلطنت امیر امان‌الله، یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در رشد و شکوفایی سـریع آمـوزش مـدرن در کشـور بـود؛ زیـرا ایـن قـوانیـن و نظامنـه‌ها دولـت را وادار می‌کـرد تا به‌توسـعه معـارف و مـدارس جدیـد بیشـتر توجـه کنـد و زمینـه و فرصـت مناسـب و یکسـان را بـرای تمـام مـردم فـراهم آورد. در عین حال تا قبل از ۱۹۵٠ میلادی توسعه نظام تعلیمی در کشور از یک سازماندهی منظم و سیستماتیک آنگونه که در سایر ممالک مرسوم هست برخوردار نبود؛ هریک از زمامدارن کشور متناسب درک خود و نیاز کشور دست به‌تأسیس موسسات تعلیمی زده‌بودند. تا اینکه اولین اقدام برای توسعه سیستماتیک نظام تعلیمی در کشور، در سال ۱۹۴٧ انجام شد. در این سال افغانستان از یونسکو (UNISCO) دعوت شد تا   برای مطالعه اوضاع نظام آموزشی افغانستان نمایندگانی را به‌این کشور اعزام دارد. در ادامه همین روند در سال ۱۹۵۴ بر اساس قرارداد منعقده با نمایندگی ایالات متحده آمریکا برای توسعه بین المللی (USAID)، تیمی از   متخصصان دانشگاه کلمبیا و نیویورک به‌افغانستان آمدند تا در توسعه کیفی آموزش معلمان کمک کنند.
دولت های وقت برای توسعه آموزش، پلان‌های پنجساله را روی دست گرفتند. اولین پلان پنجساله توسعه (۱۹۵٦-۱۹٦۱) بر آموزش ابتدایی متمرکز بود. با توجه به‌نیاز کشور به‌نیروی انسانی تحصیلکرده، دومین پلان پنجساله (۱۹٦٢-۱۹٦٧) بر توسعه دبیرستانها، مدارس فنی و آموزش عالی تأکید داشت. سومین پلان پنجساله، ضمن توسعه متوازن در تمام سطوح، بر توسعه کیفی آموزش معلمان توجه خاص داشت.
به دنبال اجرای پلان های پنجساله توسعۀ معارف، آمار از رشد قابل توجه مدارس ابتدایی، متوسطه، فنی حرفه‌ای، تربیت معلم و آموزش عالی در سطح کشور خبر می‌دهد.
علیرغم این تلاش ها, آمارهای منتشره از سوی مجامع بین المللی حاکی از نرخ بالای بیسوادی درمیان مردم است. در میدان عمل نیز شاهد این حقیقت تلخ هستیم که فارغ التحصیلان مکاتب و دانشگاههای ما از سویه علمی لازم برخوردارنیستند. دیگر اینکه ما چیزی به نام تولیدات علمی به آدرس افغانستان درسطح داخلی و بین المللی نمی شناسیم. عنوان کتابهای که در این کشور نوشته, چاپ و توزیع میگردد نیز بسیار ناچیز است. قابل انکار نیست که بخش اعظم منابع دانشگاهی ما از ایران و سایر ممالک وارد می گردند. حتی به جرئت می توان گفت اندک تالیفاتی که هم توسط اساتید پوهنتون ها به رشته تحریر در آمده است برگردان و ویرایش افغانی کتابهای خارجی است. هرچند که جنگ سی ساله یکی از عوامل این تفاوت ها قلمداد می شود ولی سخن این جاست که اگر مقایسه را به سالهای قبل از انقلاب هم به عقب برگردانیم باز هم این تفاوت همچنان محسوس و عیان است. چه عواملی سبب این عقب ماندگی در حوزه معارف بوده است؟ آیا این موانع هنوز برطرف شده یا نشده؟ در اینجا به صورت مختصر این عوامل را طبقه بندی شده است :
1.عامل فرهنگی:
فرهنگ که در برگیرنده اعتقادات, ارزش ها , اخلاق و رفتارهای منبعث از آنهاست, از یک سو بستر شکل گیری مدنیت است. مدنیتی که بارزترین نمونه آن دانش, فن و هنر است. عناصری که خود محصول تعلیم و تربیت اند. از سوی دیگر هرگونه تغییر و تحول در جامعه ریشه در فرهنگ آن جامعه دارد و مسایل اساسی چون اهداف, جهت ها و راهکارها متاثر از فرهنگ است. یکی از رویدادهای مهم جوامع نهاد مهم تعلیم و تربیت است. بخش معارف درهر کشور از جمله نهاد هایی است که در آن فرهنگ آن جامعه حرف اول و آخر را میزند. پس اگر به دنبال تعیین نقاط قوت و ضعف تشکیلات تعلیمی در افغانستان هستیم نمی توانیم از این مهم چشم بپوشیم. البته جای دارد این مساله به شکل مبسوط و در خور شان مورد ارزیابی صاحب نظران قرار بگیرد. در این جا به صورت اجمال به عناصر فرهنگی موثر بر نظام تعلیمی کشور نگاهی افکنده می شود:
o       عدم اقبال عموم مردم از نظام آموزشی مدرن در افغانستان. که این عامل متاثر از فرهنگ سنتی است. سنت حاکم بر کشور به گونه ای بود که به صورت آگاهانه یا نا آگاهانه با آن مقابله می شد. کم نبودند خانواده هایی که جهت فرار از قانون اجباری تحصیل کودکان شان به ترفندهای مختلف و بعضاً رشوت متوسل می شدند. فرهنگ سنتی به گونه ای موثر عمل میکرد که اگر احیاناً انگیزه و اقداماتی نیز از سوی هیئت حاکمه وقت اعمال می شد, ره به جایی نمی برد.
فرهنگ سنتی به صورت غیر مستقیم نیز در این مهم نقش بازی میکرد؛ بدین معنا که فردی چون امان الله خان را که موفق ترین حکومت در زمینه معارف را داشت بر مسند قدرت باقی نگذاشت. با سقوط وی فاصله افغانستان با قافله تمدن بشری بیش از پیش گردید. و نظام معارف کشور با چالش جبران ناپذیر مواجه گردید؛ به نظر میرسد حاکمان متاخر تر از او هم نتوانستند به میزان وی در این مقوله موفق عمل کنند به طور مثال وی توانسته بود حدود نود هزار دانش آموز اعم از دختر و پسر را جذب مکاتب بسازد. عددی که در سال های متاخر و در دوران هاشم خان علیرغم تلاش گسترده شان فراهم نشد. و وی نتوانست تعداد شاگردان مکاتب را به میزان سال آخر حکومت امان الله خان برساند.
o       دور ماندن نیمی از پیکره اصلی و بسیار موثر جامعه از تحصیل که  طبقه نسوان باشند.
در جامعه فقیر افغانستان که هم و غم یک مرد تامین معاش خانواده متراکم و پر جمعیت است نمی توان جایگاهی موثر تربیتی برای پدران سراغ گرفت. در چنین شرایطی نقش تربیتی مادران که در اصل هم پر رنگ هست , در این سرزمین پر رنگ تر میگردد. یک مادر فاقد درک و آگاهی و دانایی در خصوص کار پیچیده تربیت کودک چه می تواند انجام دهد؟! بسیار واضح است مادری که متاثر از فرهنگ سنتی حاکم بر جامعه است و به هرو سیله ای از آموزش و نقش پذیری موثر اجتماع دور نگداشته می شود نمی تواند سهمی هر چند اندک در تربیت نسل مدرن و پیشرو در مملکت بازی کند, در حالیکه بخش اعظم تعلیم و تربیت کودکان در سایر کشورها چه در منزل و چه در مکاتب  توسط بانوان انجام می گیرد.
o       فقر محتوا و مواد آموزشی در داخل کشور زمینه ورود آنها را از  کشورهای بیگانه فراهم می ساخت  و این خود یکی از عوامل فرهنگی است که باعث ایجاد چالش در برابر این نهاد نوپا در جامعه سنتی افغانستان میگردید. در واقع هم ظاهرو باطن برای مردم به شدت سنتی کشور بیگانه تداعی می شد که باعث شد نظام معارف افغانستان نتواند در جامعه تعمیق گردد و منشاء تحولات فکری, علمی و تکنولوژیکی شود. نا گفته نماند که این وابستگی همچنان از هر سه مقوله فکر دانش و تکنولوژی به خارج پا برجاست.
2.ضعف مدیریتی هیئت حاکمه:
مشکل مدیریتی یکی از مسایل بسیار اساسی است که افغانستان در طول تاریخ از آن رنج برده است. عامل این مساله متعدد است؛ ولی یکی از مهمترین آنها فقدان شایسته سالاری است. یعنی افراد شایسته و کار آزموده و متخصص بر سند خدمت و قدرت قرار نمی گیرند. لذا فرصت ها در طول سالیان متمادی بدون هیچ گونه تغییری در این سرزمین سپری گردیده و اندک منابع مالی در خم و پیچ فساد اداری, رابطه مداری به جای ضابطه مداری  و بوروکراسی عریض و طویل, تحلیل می رود. در این بین بخش معارف این مملکت نیز یک مقوله جدا بافته از سایر ارکان مملکت نیست. در سالهای اخیر نیز معارف افغانستان رکورد دار فساد اداری در کشور شناخته شده است. با وجود شفافیت در زمانه حاضراگر چنین وضعیتی در معارف رخ میدهد گذشته این   نهاد دولتی می بایست بسیار بدتر از زمان حال بوده باشد.
3. فقدان حس میهنی و ملی پرستانه و غالب بودن رنگ وبوی قوم مدارانه هم در حوزه مدیران دولتی و هم در بین نخبگان فرهنگی.
فقدان این حس در بین دولتمردان سبب می گردید که مصالح شخص و قوم را بر منافع کلان مملکت ترجیح دهند و تمام منابع و امکانات در اختیار عده ای خاص قرار گیرد. لذا سبب می شد که بسط و توسعۀ معارف در سرتاسر مملکت به صورت متوازن صورت نگیرد. اما نخبگان نیز در این بین بی نقش نبوده اند. بدین معنا که اساتید, روشنفکران و ... کمتر ذوق و شوق پیشرفت و ترقی وطن را در بین جوانان ترویج کردند. محصول تمامی دانشگاهها و مکاتب فارغ التحصیلانی بود که هم و غم شان ترویج الگو های فکری بیگانه درکشور بود. کمتر جریان سیاسی و اجتماعی به چشم می خورد که داد سخن از کشور و میهن زده باشد.
4. کم توجهی نسبی, نسبت به نظام تعلیمی کشور:
در کشوری چون افغانستان که سایه سنگین فرهنگ سنتی بر تار و پود این سرزمین سایه افکنده است. توقع آن بود که دولت برنامه جدی و فراگیری را برای نوسازی فرهنگ این جامعه به صورت بنیادین و نرم؛ آنهم از طریق معارف به اجرا در می آورد. اما بر خلاف چنین توقعی بخش معارف نسبت به سایر بخش ها کمتر جدی گرفته شد. این مساله را می توان از وضع تخصیص منابع مالی نسبت به سایر بخش ها به خوبی درک کرد. این نقیصه در سالهای اخیر تلاش گردیده جبران شود و بخش بزرگی از بودجه کشور به بخش معارف تخصیص یافته است.
5. ناکارآمدی نظام و سیستم تعلیمی معارف:
نظام آموزشی افغانستان که برگرفته از نمونه های ترکی و هندی بود, برای سالیان دراز کماکان معمول بوده است. مدیران نظام تعلیمی کشور از توانمندی علمی, انگیزشی و فکری این کار نا توان بوده اند و صرفاً به اعمال ماشین وار آنها می پرداخته اند. یکی از نقطه ضعفهای اساسی آن فقدان هدف کارشناسی شده و اصولی در نظام آموزشی کشور بوده است که البته در دهه اخیر این نقیصه کم وبیش جبران شده است. نقطه شفاف نظام تعلیمی جدید ترسیم خطوط روشن مقاطع تحصیلی است که صورت بهبود یافته نظام قبلی است ولی هنوز از نظام تعلیمی مدرن فاصله بسیار دارد چرا که همانند نمونه های مشابه آن در سایرممالک  از رشته بندی در مقطع ثانویه خبری نیست و به تنوع استعدادها و سلایق در بین دانش آموزان توجه نگردیده است.
6. ضعف علمی نیروی انسانی مکاتب:
یکی از پایه های اصلی نظام معارف در همه کشورها, نیروی انسانی کارآمد و موثر است. کشورهایی که به این مهم پی برده اند به گونه ای با یان امر توجه کرده اند که بیشترین امکانات و بهترین نیروهای خود را به سوی معارف هدایت نموده اند. چنانکه امروزه در ژاپن حرفه معلمی به یکی از بالاترین مشاغل از لحاظ اعتبار و منزلت اجتماعی و معیشتی تبدیل گشته است. اما افغانستان در طول تاریخ تعلیمی خود همیشه از این ناحیه رنج برده است. چنانکه  دیدیم در شروع آموزش رسمی دردوره های امیر شیرعلی و مابعد ایشان از اساتید خارجی بهره برده می شد؛ که البته این امر در آن زمان لازم می نمود و چاره ای جز آن وجود نداشت اما مهم آنست که چنین نقطه ضعفی کمتر مورد توجه مدیران معارف کشور واقع شد وتدبیری در این زمینه سنجیده نشد و در تربیت نیروی آموزشی متناسب با نیازهای رو به رشد کشور برنامه ریزی صورت نگرفت. استفاده از نیروهای کم سواد و غیر مسلکی و فارغان صنوف دوازده متولیان امر را از این مهم مغفول گذاشت. ازهمه مهمتر اینکه به سبب امتیازات ضعیف و ناچیز اقتصادی و اجتماعی حرفه معلمی نیروهای تحصیل کرده کارآمد و موثرلیسه ها و پوهنتون ها جذب معارف نمی شدند و بالتبع ضعیف ترین قشر محصلین در اختیار وزارت معارف قرار می گرفت .






















۱۳۹۲ آذر ۲۳, شنبه

دانلود از یوتیوب

اگه برای دانلود از شبکه های اجتماعی مشکل دارین  یه راه حل خوب براتون سراغ دارم. می خام یه سایتی را براتون معرفی کنم تا با هر فرمت و کیفیتی که خواسته باشین بتونین ویدیو های یوتیوب رو دانلود کنین حتی میتونید فقط صدای ویدیو رو در قالب mp3 دانلود کنید همچنین میتونید یه قسمت خاصی از فیلم رو دانلود کنید یعنی مثلا دقیقه 1:30 تا 2:30 رو دانلود کنید..میتونید کیفیت صدا و تصویر رو تا جایی که حجم فایل برای دانلود راحتتر بشه پایین بیارید…اول لینک فایل را از فیس بوک یا یوتیوب  وارد کنید و بعد روی گزینه continue کلیک کنید کیفیت و فرمت را انتخاب کنید…ببینید چه جوره:

https://www.clipconverter.cc


۱۳۹۲ آذر ۲۱, پنجشنبه

نحوه فعال کردن 3G شرکت اتصالات افغانستان در گوشی های اندروید

مدتی بود برای فعال کردن انترنت تبلت اندرویدی ام دچار مشکل بودم چون اینترنت در گوشی های اندرویدی را باید دستی تنظیم کنیم. تنطیمات شرکت های مخابراتی هم با یکدیگر فرق می کنند. متاسفانه در سایت ها هم برای شرکت های افغانی- برعکس کاربران ایرانی که خیلی خوب در این قسمت فعال هستند- کمتر کامنتی در این زمینه از سوی کاربران اینترنتی وجود دارد . دفاتر شرکت های مخابراتی هم در سطح شهر چندان از این مساله سر در نمی آرند. یکبار که به آنها مراجعه کردم برایم تنظیم کردند ولی از نوع GPRS آن را. این شد که خودم دست به کار شدم و نتیجه کوشش و خطاهایم چیزی شد که در زیر می بینید:
 ابتدا وارد بخش SETTING می شویم. به دنبال آن وارد زبانه More گردیده، سپس گزینه 3G Dongle را برمیگزینیم و وارد صفحه بعدی می شویم. درآنجا بخش Access Point Names را انتخاب می کنیم. درصفحه باز شده بنام APNs  در قسمت New APN برای سه گزینه زیر به ترتیب اطلاعاتی را وارد می سازیم:
NAME: هر نامی را که دوست داشتین مثل  etisalat وارد می کنیم
APN: مشخصاً آدرس زیر را وارد نمایید:  www.etisalat.af
PORT: در این قسمت عدد 80 را وارد کنید

۱۳۹۲ آذر ۱۷, یکشنبه

یک کمی هم از خودم

امروز با اسکایب با خونه بیش از یک ساعت گپ زدم. من طبق عادت چیزی برای گفتن نداشتم. دلیلش را بعضی ها کم حرف و تو دار بودن من میدونند, به هر حال بنده خدا خانمم مجبور بود این نقص منو جبران کنه از هر دری سخن گفت تا این یک ساعت پربشه. از سفارشات خانم همسایه برای فرستادن قند سیاه گرفته تا خانه مبارکی علی و فاطمه. یا از سفارش «ن» برای پیدا کردن یه همسر خوب و با ایمان برای دخترش. و اصرار احمد و خانم ... به خاطر این مساله. ولی هیچکدام به دلش جور درنیامده بود چون بر این باور است که اینها خواستگار خواهر زاده خارجی اش نیستند بلکه خواستگار خارج رفتن اند.
دختر کوچولوم که موبایلش را گم کرده خواستار گوشی لمسی جدید بود. البته ناگفته نماند بحث پول و خرید یکی از محورهای اصلی صحبت هاست چه امروز یا هرروز دیگه. این نکته را خودشون هم متوجه شده اند. لذا سعی میکنند کمتر مطرح کنند ولی افسوس که موفق نیستند چرا که از کوزه همان تراود که دراوست. حسین هم اصلا نزدیک نیومد. حتی یه کلام هم حرفی نزد. عوضش خواهرش برای اینکه من دلگیر نشم ادای حسین را درمی آورد. این نشون میده حسی که پدر یا مادر نسبت به بچه هاشون دارند چقد متفاوت از محبت آنها نسبت به ماست. آیا ان مساله را به حساب بچگی و بازی گوشی بگذاریم یا یک امر طبیعی قلمداد کنیم.چون والدین قدرت درک و حس بیشتری نسبت به کودکان دارند و مهمتر اینکه بچه ها مایه دلخوشی شون هست در حالیکه گمان نکنم بچه ها چنین ایده ای داشته باشند و یا چنین نیازی به پدر ومادرشون داشته باشند.

۱۳۹۲ آذر ۱۴, پنجشنبه

واقعاً دانشجو

آشور یکی از دانشجویان رشته شرعیات است. جوانی ساده با موهای ژولیده و چهره ای نیم سوخته. امروز در اتاقش مهمان چای و آفتاب گرمش گشتم. طبق مقتضای رشته اش صحبت از سطح معلوماتی دانشجویان و اساتید و مقایسه آنها با دانشجویان مذهب جعفری به میان آمد که به باورایشان سطح دانشجویان غیرجعفری بسیار پایین و ناامید کننده است. مهمترین مشکل شان این است که عنصر استدلال و عقلانیت به شدت در بین شان نایاب است. این دانشجو علیرغم ظاهر ساده اش علت این مساله را نیز تحلیل میکرد. دو مساله را عامل آن ها می دانست: یکی سطح علمی بسیار ناچیز اساتید پوهنزی ها، بخصوص پوهنزی شرعیات  و دیگری عصبیت شدید دانشجویان که برخلاف نام و عنوان دانشجویی شان اصلا به دنبال کشف حقایق و استدلال نیستند مثل عوام فکر میکنند و هیچ تفاوتی به آنها ندارند.آشور اثر خراشیدگی روی گردن خود را نشان میداد که بر اثر دعوا و خشونت ناشی از مباحث مذهبی پیش آمده بود. از اینکه با اساتید خودش چگونه وارد مباحث عقیدتی می شد واقعاً شنیدنی و مصداق کامل یه دانشجو به حساب می آمد. من که ازش خوشم آمد

۱۳۹۲ آذر ۱۳, چهارشنبه

سرشک روح

یکی دو شبی هست چیزی ننوشته ام.علتش شاید بی مطلبی باشد. نمی دونم، چی بنویسیم از کی، از کجا؟
شایدم حوصله نوشتن نیست. روزها تکراری و بیرنگ و من منتظر تغییر. کاش حوصله ای بود تا می سرودم، می گریستم وازسرشک چشمانم زنگارهای نشسته بر ذوق نوشتنم زدوده می گشتند. وچقدر مشتاق نوشتنم؛ از احساساتم از ایده هایم، اندوهایم از آرزوهایم ازدل پربهانه ام؛ از آهنگی که گوشهایم را می نوازد و مرا به یاد «او» می اندازد.هموکه بذرعشق را در دلم افشاند و من درعوض جدی اش نگرفتم. نمی دونم فقط یک حس را این روزها خوب می فهمم و آن بی حوصلگی و دلتنگی است که آهنگ اندوهم را شدیدترمی سازد. خدایا یک جرعه جرئت گریستن، فریاد زدن و مردانه زیستن...............

۱۳۹۲ آذر ۱۰, یکشنبه

یه کمی شادی

امشب با وجود سردی وبیداد باد برای من شب گرمی بود. دلیلش گرسنه موندن رفیق مون «شریفی» هست، البته درسته، گرسنه موندن کسی مایه شادی نمی تونه باشه ولی از اینکه در یه قدمی از حضورش بی خبر مونده وغذا را تا ته خورده بودیم برای ما خنده ندیده ها مایه شادی گشت؛ البته تقصیر خودش بود. چراغ اتاقش را خاموش کرده و خوابیده بوده، من و رفیقم «احسانی»[ به خیال اینکه ایشون امشب برنگشته اصلاً ازش خبر نگرفتیم. این شد که با بیرون آمدن از اتاقش از خنده  «وا» رفتیم. بیچاره باورش نمی شد مانده بود که با ما چی بکنه... الان رفت که ماستی چیزی بیاره شبش را تِر کنه. خب دستش درد نکنه در این شبهای سرد و طولانی کمی ما را شاد کرد؛ که این هم کم چیزی نیست به قرعان...

۱۳۹۲ آذر ۹, شنبه

دلسوزی به زنان

امروز هوا نسبتا گرم بود. حداکثرآن 23 و کمترینش 4 درجه اعلام شده بود. چون قرار است فردا هوا سرد بشه و به نصف کاهش یابه؛ من هم از این فرصت استفاده کردم در یک تصمیم  بلند پروزانه تمام لباس هام را شستم . هرچند خسته کننده بود ولی از اینکه برای چند هفته ای راحت شده ام احساس خوبی داشتم. برای اینکه دیگه کمتر مبتلا به لباس شستن بشم تصمیم گرفته ام با کت شلواربیرون برم چون رنگ شون تیره اند کمتر نیاز به شستن پیدا می کنند. نمی دونم ما مردا به این کار یعنی لباس شستن عادت نداریم یا در اصل کار شاقی هست. من همیشه موقع لباس شستن یاد زحمات زنها می افتم واقعا وظایف طاقت فرسایی به عهده شون هست. یکی از اون ها پرورش بچه است، چی در رحم و چی بعد از تولد. زحمت جسمی ش به کنار استرس های ناشی از مهر مادری که همیشه مادر را مضطرب نگه میداره از درون یک زن را متلاشی می سازه. بیچاره خانم ش.سروری، سر جلسه امتحان که صدای بچه اش را از مهد می شنید چقد بیتابی میکرد. آخرش ایستاد گفت: «استاد دیگه نمی تونم طاقت بیارم مره اجازه بته برم از بچه ام سر بزنم».  چند دفعه با رفتنش مخالفت کرده بودم ولی دیگه این بار دلم نیومد؛ خلاف مقررات فرستادم بره؛ به شرط اینکه زود برگرده تا کس از مسئولین متوجه اش نشند. برگه اش را که ارزیابی کردم هنر می خواست تا بفهمی که چه نوشته. از بس کج ومعوج نوشته بود. بچه داری به کنار خانه داری، شوهر داری و از سوی دیگه مد روز زیستن یعنی تحصیل کردن، وظیفه و اشتغال دربیرون داشتن و ... را اگر کنار هم بگذاریم زیست زنان بیشتر به یک کابوس و حیرت شباهت دارد.

۱۳۹۲ آذر ۸, جمعه

بدتر از مرگ

این روزها عجیب دلم گرفته. تا حالا تجربه زندگی در تبعید را داشته اید؟! بگذارید طور دیگه بپرسم تا حالا به آزدی فکر کردین؟ اصلا پیش آمده که واقعاً آزادی نداشته باشین؟ من هم زیاد شنیده بودم که آزادی عجب نعمتی است ولی هرگز درکش نکرده بودم. اینکه دلت آرزوی چیزی را داشته باشه ولی نتونی به جا بیاری یه جایی بری یا جایی بمونی. واقعاً نتونی؛ نه اینکه سخت باشه بجا آوردنش یا رفتنش یا موندنش. سلب آزادی محدود به زندان و حبس نمی شه. در خیلی جا های دیگه این قضیه اتفاق می افته وقتی محکوم به چیزی هستی یعنی آزادی نداری حالا این محکومیت میخاد زندان باشه، رفتن باشه، جدا شدن باشه، یا بیماری لاعلاج باشه و در نهایت مرگ باشه پس آزادی تو سلب شده دیگه نمی تونی چیزی را که میخای حفظ کنی یا داشته باشی. من اسم سلب ازادی را میزارم مرگ خاموش. با مرگ هیچ تفاوتی نداره. وقتی مرگ سراغ کسی میاد دیدید چقد بیتابی میکنه چقد دست وپا میزنه وانسان غیر آزاد نیز چنین وضعی داره بی تابی میکنه. به هر سویی و هرچیزی چنگ میزنه ارام وقرار نداره. یادم هست دو نفر از آزادشدگان از زندان که از طریق اردوگاه مخوف سفید سنگ از ایران طرد می شدند در محوطه بازداشتگاه با چنان سرعتی برای مدت چندین ساعت در حال گفت و شنود دور میزدند که باعث تعجب من وهمراهان شده بود یکی از کسانیکه با این وضعیت آشنا بود می گفت این نشان از عادتی است که آنها در زندان داشته اند. و من میگم این نشان از تلاشی است که به صورت ناخود آگاه جهت خلاصی از بند به خرج می داده اند. به عبارت دیگه بی تابی یک انسان دربند چنین است. آیا تا به حال به حیواناتی چون شیر در قفس های باغ وحش توجه داشته اید که چه بیقرار و سریع به دور قفس خود می چرخند؛ انسان غیرآزاد نیز چنین است؛ دربند بودن شبیه همان دست و پا زدن مریض در شرف مرگ است. اما بد تر از آن چرا که بیمار برای لحظاتی تقلا میکند ولی انسان دربند ممکن است سالهای سال به هرچیزی چنگ بزند . کشنده تر از همه وقتی است که تمام امید خود را از دست بدهد و تسلیم سرنوشت شود. 

شاید متوجه شده باشید که از چی دلم گرفته، از اینکه نمی تونم آنگونه که خودم میخام یا هرجا که خودم میخام زندگی کنم یا هر وقت خودم میخام برم یا بمونم . درست است که محبوس نیستم ولی مجبور که هستم ....

۱۳۹۲ آذر ۷, پنجشنبه

راههای بی انتها

  از اول هفته تا حالا نصف روز تعطیل بودم. اما در عوض در گیر بعضی کارهای نا خواسته شدم که فکر میکنم اگر تعطیل نبودم بهتر می بود. یعنی شاگردان دختر کلاس هام به من رو آوردند که براشون لب تاب بخرم. 5 نفر می شدند که هرکدام با وسع مالی متفاوت مصمم شده بودند که به تکنولوژی روز مجهز شوند. البته این کار می بایست زود تر از اینها اتفاق می افتاد، چون پسرها دو یا سه سال جلوتر به این کار دست زده بودند. تاخیر دختران در این خصوص متاثر از وضعیت محافظه کارانه کل زندگی آنهاست؛ نشان از کم تحرکی اجتماعی، فکری و اقصادی شان. خب بالاخره همین قدر هم که به تکاپو افتاده اند جای شکرش باقی است. اگر کسی تغییرات را در جامعه امروزی افغانستان رصد کند تحرک فرهنگی، فکری، اجتماعی را به خوبی مشاهده خواهند کرد که برای یک پژوهش گر علوم اجتماعی و یا برای یک مورخ معاصر، بسیار مناسب به نظر می رسد.
نکته دیگر اینکه عامل این تغییرات چه چیزی می تونه باشه؟ آیا آنگونه که برخی ادعا کرده اند رسانه ها با فیلم های غربی است؟ یا فراگیر شدن آموزش؟
به نظر می رسد به سبب درک نازل بانوان در افغانستان و کنترل شدید فرهنگی و مذهبی حاکم بر جامعه، رسانه ها نقش محدودی در تحرکات و تغییرات اجتماعی دارند. آنچه حرف اول و آخر را در این خصوص بازی میکند آموزش است که باعث توسعه بینش و دیگر اندیشی و پیدا نمودن تجربه جدید از زندگی و فکر وطرز فکر در آنها خواهد شد. به طور مثال در کلاس تاریخ وقتی صحبت از اقدامات مثبت یا منفی خلیفه دوم میکردم چون این مساله برایشان یک حرف و مساله جدید می آمد بی تابی شان را در اینکه با این ایده نو چگونه برخورد کنند، رد کنند یا بپذیرند؟ یا نسبت به من که چنین ایده های مخالف باورهای سنتی شان مطرح میکردم با چه چشمی بنگرند دچار بهت زدگی و حیرت شده بودند. ولی از چشم هایشان برق اشتیاق به چنین مباحثی را می شد به وضوح دید و به عمق تفکر شیرینی که فرو می رفتند پی برد: اندیشه ای جدید و اینکه حقیقت چیست و راههایی متعدد به غیر ازآنچه به آن مانوس بودند چه بی انتهاست...

۱۳۹۲ آذر ۳, یکشنبه

فرهنگ «مست مصرفی»


پیر زن وقتی سر صحبت را با خانم های بغل دستی باز کرد کار را به معارفه کشاند. از«ورس» بامیان بود و به قول خودش از «مردمای زامت کش و بلا دیده».
مخاطب هم خود را از «شارستان» معرفی کرد. پیر زن خندید و گفت: «پس شما از مردمایی استید که لباس قاغذی و کَوش نوک تیز موپوشند و قروت را دو برابر سر ما سودا موکنن ....» و ادامه داد که مردم شارستان بسیار «بی کمر» استن( کنایه از تنبلی و بی حوصلگی)، «تای توت می خوابن و دانشان را واز میلن که توت خودشی منه دانشون بوفته».
صحبت های پیر زن باعث خنده مسافرا و تامل من گشته بود. در ادامه نطقهای شوخی و جدی اش، بحث را کشاند به فرهنگ بد مصرفی. پیر زن از عبارت «مست مصرفی» استفاده میکرد.علت عقب ماندگی افغانها را از بی سوادی و بی تدبیری شان میدانست؛ معتقد بود هرچه گیرشان می آید یک روزه خرج میکنند:«پیرن یخن قاق را به قیمت سه هزار اوغانی می خرن فقط یک دفه موپوشن، چون از مد افتیده». برای پیر زن جای سوال بود که چرا چیزی «ای قد زود از مد می افته، ای قد برایش پول میتن»
برای تایید حرفاهایش از دختر خارجی نقل قول میکرد که در دوران مهاجرت به پیرزن توصیه کرده بود که تمام دخل و خرجش را با جزئیات باید ثبت و ضبط بکند. پیر زن علت پیشرفت خارجی ها را همین زندگی هوشمندانه آنها میدانست؛ چیزی که باید افغانها آن را کسب کنند و از مست مصرفی دوری.

فساد اداری

امروز یکی از معاونان ریاست معارف هرات در مرکز آموزشی ما آمده بود. البته از باب ادای وظایف اداری و تفتیشی
یادم نیست صحبت از چی و کجا شروع شد که بالاخره کشید به بحث مسایل ساختن تعمیرات مکاتب و مدارس مربوط به معارف. وی مثال میزد که به خاطر عمق فساد و ارتشاء از ساخت تعمیر جدید لیسه جامی شریف منصرف شده اند. میگفت قبلا به سادگی در یک رقابت مناقصه ای آزاد، شرکت ها در مجلس حضوراً پیشنهادات خود را می دادند ولی حالا با تغییر قانون، ادای خارجی ها در می آرند و داوطلبان رقابت باید فرم هایی را پر کنند و پیشنهادشون را کتباً تحویل بدهند تا مسئولین خودشون برنده نهایی را اعلام کنند اما به عقیده ایشون خبر ندارند که طرف با مسئولین مربوطه پروژه تبانی کرده اولا قیمت ها را هماهنگ با دیگر شرکت ها بسیار گزاف گفته و ثانیاً با خرید اطلاعات رقباء با اندک تخفیف برنده اعلام می شوند. وی می گفت که در خصوص لیسه جامی اختلاف قیمت ها با واقعیت به گونه ای بوده که از خیر ساختش مکتب گذشته اند. خلاصه ایشان تصویر سیاهی از نفوذ فساد در کشور و به خصوص معارف ترسیم نمود. قصه پر دردش که به اینجا رسید، من درمان را پیشنهاد کردم که عبارت بود از راه حل بلند مدت و کوتاه مدت. در بلند مدت صحبت از فرهنگ سازی را مطرح کردم اینکه قبح ارتشاء درفرهنگ مردم دوباره باید احیاء بشه که فقط کار معارف و رسانه ها و نویسندگان هست. راه کوتاه مدتش هم این است که در راس یک نهاد قدرت مند چند نفر انسان سالم و پاک گذاشته بشه و با حمایت های همه جانبه قانونی برخورد فیزیکی با این مساله در سطح کشور صورت بگیره. برایش از برگزاری سمینار های علمی جهت ریشه یابی و تعلیل این مساله و ارائه راهکارهای عالمانه از سوی کارشناسان صحبت به میان آوردم و این که نشریات متعلق به معارف باید در این خصوص برنامه و صفحه ویژه اختصاص بدهند .... خلص کلام اینکه علیرغم نظر ایشون که صحبت از تغییر نسل و رویکار آمدن نسل جدید میکرد، مشکل را در تبدیل شدن فساد اداری به عنوان یک ارزش قلمداد کردم که با تغییر نسل نیز قابل حل نیست چون فرهنگ منتقل می شود....

۱۳۹۲ آذر ۲, شنبه

جبر زمان

این روزا نا خواسته در گیراندیشه در مورد جبر زمان شده ام . این مساله با سوال یکی از محصلین که پیامک داده بود شروع شد. تا این که دیشب به طور جدی در باره اش اندیشیدم. قضیه از این قرار است که همسرم، پشت اسکایپ برام خبر داد که سوغاتم را خوشش نیامده ودورانداخته و این شد که به عبث بودن ناله هایم از تنهایی و دوری از خانواده تردید کردم و به فکر فرورفتم و خاطرات یک دهه زندگی را در ذهنم مرور، اینکه کجا بودم، چی شدم و کار مان به کجا کشیده و مهمتراینکه آیا متاثراز جبر زمانم و تقدیر؟ خوشبختی با ما قرابتی ندارد و بیگانه است؟ که اگر چنین است آسوده زیست کنیم وپی خوشبختی را در دوندگی مکرر و پایان ناپذیر نبینیم؟


۱۳۹۲ آذر ۱, جمعه

تنهایی

هم اتاقیم امروز صبح به حالی به ما داد. بنده خدا خیلی پرخوره.  چند روزه که وضعیت تغذیه مون چندان مطلوب نیست. دیشب ماکارونی بود وروز قبلش هم برنج با خورش نخود، اصلاً طعم نداشت. رفیقم با تمام پر اشتهایی اش نصف غذاش را بیشتر نتونست بخوره. تقریبا یه هفته است این وضعیت ادامه داره. برای همین امروز صبح که بیدار شد پیشنهاد یه صبحانه مقوی را داد. قبول کردم برای تهیه اش دوتایی راه افتادیم. بعد از چند لحظه تخم مرغ، پیاز سیب زمینی ، روغن و نون آماده شد. و نیم ساعت بعد یک معجونی که بیشتر اون را سیب زمینی  تشکیل میدادروی سفره بود. خودش با ولع خورد ولی من چندان میلم نکشید. بقیه اش را براش رها کردم. حالا هم گرسنه ام شده، غذا تو یخچال هست، همون غذای دیروزی، برنج و نخود ولی تنهام حس خوردن و آماده کردن وجود نداره. هوا هم که سرده و بیرون رفتن مشکل و این مزید بر علت شده ببینم کی مغلوب گرسنگی میشم..........

۱۳۹۲ آبان ۳۰, پنجشنبه

تب نوشتن

دیروز چهار شنبه بالاخره انترنت خونه مون بعد از چندین ماه دوباره فعال گردید. تونستم با خانواده از طرق اسکایب تماس بگیرم. دخترم که صنف 7 مکتب هست، برام در سفر قبلی قول داده بود داستان بنویسه. برای اینکه چیزی برای گفتن داشته باشم نوشته اش را ازش جویا شدم. دو داستان برام فرستاد. برای اینکه مایه تشویقش بشه یکی از اونها را در این جا ضمیمه میکنم:

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود.دخترکی مهربان به نام هادلی با مادر و خواهر ناتنی زندگی می کرد. اسم خواهراو پورشا بود. هادلی وقتی که به بیرون می رفت پیرزنی را دید که بسیار گرسنه بودهادلی غذای خود را با پیرزن تقسیم کرد. پیرزن از هادلی تشکر کرد و به او گفت تو می توانی از من سه چیز بخواهی  دخترکگفت: من اول می خواهم زیبا باشم ودوم اینکه مهربان و خوش اخلاق باشم و سوم اینکه مقدار هم پول داشته  باشم پیرزن مهربان حرف های هادلی قبول کرد هادلی خوشحالشد او در راه پادشاه را دید پادشاه از او خیلی خوشش آمده بود دخترک به خانه رفت و مادرش به او گفت چرا تو از قبل زیبا تر شدی  و چرا اینقدر در کیسه ی تو پول است هادلی تمام ماجرا را تعریف کرد مادر پورشا از دختر خود خواست که به هما ن مکان پیرزن برود به پورشا زیاد به او غذا داد پورا خیلی بد اخلاق بود پورشا پیرزن را دیدپیرزن به پورشا گفت کمی از آن غذایت به من بده پورشا قبول نکرد وخود تنها غذا خورد ورفت پیرزن برای پورشا آرزو کرد که هر دقیقه  زشت وزشت تر می شد در راه همه به او بد بد نگاه می کردن او  به خانه رسید مادر او به پورشا گفت چرا اینقدر زشت شدی هادلی گفت ممکن است به پیرزن بد کرده باشی پورشا گفت نه پس چرا اینقدر زشت شدی پورشا گفت به پیرزن غذا نداده ام ممکن است او آرزو کرده که من زشت تر شوم بعد چند دقیقه پادشاه با خدمتکارانشان به خانه هادلی آمدند پادشاه از هادلی خواستکاری کرد هادلی با پادشاه به قصر رفت پادشاه با هادلی ازدواج کردمادر و خواهر هادلی در خانه ی تنگ و تاریک زندگی کردن ولی پورشا حاضر به کار کردن نبود چون خیلی تنبلی می کرد مادرش نمی دانست که باید با آن دختر چه کار کند وهادلی از زندگی در قصر رازی بود هادلی با پادشاه به خوبی و خوشی زندگی کردند.




سرآغاز

قبلاً یعنی چند ماه یا شایدم نزدیک به یک سال جلوتر یک وبلاگی ساختم با عنوان در امتداد زمان. منظورم این بود که نتیجه مطالعات و تحقیقات خود را در آن قرار بدم؛ البته همین کار را هم کردم چند مقاله درآن قرار گرفت ولی به مرور کمتر ازش سرزدم چندیست که اصلا ازش خبری ندارم. شاید هم مسدود شده باشه.علت این تاخیرات گرفتاریم در فیسبوک بود. البته این صفحه را هم که ایجاد کرده ام به خاطر فیسبوک هست؛ با این توضیح که قبل از توسعه شبکه های اجتماعی مانند فیسبوک مردم بیشتر مطالب و نوشته های خود را با استفاده از وبلاگ ها به اشتراک میگذاشتند. اما با عالمگیر شدن فیسبوک مردم هم وقت وهم مطالب شان را بیشتردرآنجا صرف میکنند که البته محاسنی دارد و معایبی. از جمله عیب های آن را می تونیم کم محتوا و عوام پسند بودن مطالب مندرج در فیسبوک ذکرکنیم. بیشترهدف کاربران شبکه های اجتماعی لایک و کامنت  بیشتر گرفتن از مطالبشان است. لذا نوشته ها جنبه غیر جدی و سرگرمی بیشتر یافته که با هدف اصلی وبلاگ ها که توسعه اطلاعات باشد مغایرت دارد. این شد که دوباره به عالم وبلاگ برگشتم.امیدوارم یادداشتهایم در اینجا جنبه جدی تری پیدا کند ولو خواننده ای نیابد ولی برای من که هدفم ثبت ایده ها و اندیشه هایم از زوال است مفید خواهد بود.